همراستایی امارات و رژیم صهیونیستی میتواند به همافزایی آنها در مسیر تحقق اهداف انگلیس در لیبی و شرق مدیترانه منجر شود و نباید نقش لندن را در عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل دستکم گرفت.
به گزارش خبرگزاری مهر، سرویس بینالملل - فرید حائری: در ۲۳ مرداد ماه سال جاری، امارات به شکل علنی با رژیم صهیونیستی توافق صلح و دوستی امضا کرد. البته این کشور همچون رژیم سعودی سالها به صورت غیرعلنی با اسرائیل روابط پنهانی داشت ولی سرانجام این روابط به صورت علنی آشکار شد.
غیر از سوریه، لبنان و عراق که این توافق را محکوم کردند، دیگر کشورها همچون مصر، اردن، عربستان سعودی، بحرین و مغرب هیچگونه عکسالعملی نشان ندادند چرا که خود آنها نیز دارای روابط آشکار یا پنهانی با تلآویو هستند.
دولت ابوظبی در حقیقت فرهنگ عربی و تمدن اسلامی را نمایندگی نمیکند بلکه امتداد نفوذ انگلیس و انعکاسی از تمدن غرب در منطقه غرب آسیا است در گذشته، موارد بسیاری از هماهنگی و همکاری میان ابوظبی-تلآویو وجود داشته که طرفین علاقهای به افشای آن نداشتند ولی سرانجام با حمایت انگلیس تصمیم گرفتند در این برهه زمانی این توافق را آشکار کنند.
کشور امارات چندین سال است که تحرکات خود را در منطقه با حمایت انگلیس افزایش داده که میتوان به حضور مستقیم آن در یمن و یا لیبی اشاره کرد. همچنین امارات به شدت با اعضای اخوانالمسلمین در منطقه مشکل دارد و به عبارتی، به طور مستقیم با هر کشوری که در رأس امور افرادی وابسته به حزب اخوانی داشته باشد؛ درگیر میشود. این کشور سالهاست که در منطقه خاورمیانه سیاستهای انگلیس را به پیش میبرد و همانطور که عربستان مامور اجرای سیاستهای آمریکا در منطقه است، امارات نیز مامور اجرای سیاستهای انگلیس است.
بنابراین، دلیل پیروی امارات از انگلیس مشخص است چرا که پیش از دسامبر ۱۹۷۱، هویتی موسوم به «امارات» در تاریخ وجود نداشت و انگلیس با دخالتهای بیجا در منطقه توانست بخشی از خاک کشور عمان را به نام امارات نامگذاری کند. دولت ابوظبی در حقیقت فرهنگ عربی و تمدن اسلامی را نمایندگی نمیکند بلکه امتداد نفوذ انگلیس و انعکاسی از تمدن غرب در منطقه غرب آسیا است. تجاوز امارات به یمن و نابودی بسیاری از آثار باستانی آن کشور نشان دهنده فعالیت ابوظبی در مسیری غیر از فرهنگ عربی و تمدن اسلامی است.
آنچه باید بررسی شود این است که دقیقاً امارات و رژیم صهیونیستی از توافق با یکدیگر به دنبال چه نتیجهای هستند و با چه اهدافی این توافق در این برهه زمانی علنی شده است.
موضوعی که نخست باید به آن اشاره کرد این است که بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی وضعیت بدی در ساختار قدرت رژیم صهیونیستی دارد و به شدت زیر فشار است. نتانیاهو که سال گذشته برای چندمین بار متوالی نتوانست کابینه تشکیل دهد و هیچکدام از رقبای انتخاباتی او همچون گانتز و لیبرمن حاضر به ائتلاف با او نشدند؛ اکنون با انتقادات زیادی مواجه است و بنابراین، وی نیز به یک موفقیت خارجی برای توجیه عملکرد ضعیف خود نیاز داشت.
در آن سوی میدان، بعد از شکست سختی که امارات در جبهه لیبی از ترکیه خورد و فرسایشی شدن حضور ابوظبی در جنگ یمن، «بن زاید» ولیعهد و طراح سیاست خارجی امارات هم به یک حرکت نیاز داشت تا خود را به صورت جدی مطرح کند. اکنون، توافق امارات و رژیم صهیونیستی را میتوان از این زاویه نگاه کرد که در راستای تامین منافع انگلیس در اروپا است. با کشف ذخایر هیدورکربن، رقابتهای هیدروپلیتیک در منطقه جدی شده که صفبندی دولتهای مختلف در لیبی نشان دهنده این موضوع است.
انگلیس نمیخواهد منابع عظیم و خدادادی مدیترانه شرقی را از دست بدهد و به هر بهانهای هم که شده در تلاش است با استفاده از ظرفیت اسرائیل و امارات به این منابع دست یابد در همین راستا، «محمد پارسا نجفی» کارشناس مسائل خاورمیانه نیز در گفتوگو با مهر گفت: صدور منابع انرژی از سواحل فلسطین اشغالی به اروپا با خط لولهای که هزینه آن را امارات عربی میپردازد از مواردی است که هم برای تل آویو هم برای لندن سودآور است. پس همکاری رژیم صهیونیستی و امارات سطوح مختلف اقتصادی، امنیتی و سیاسی را در بر میگیرد. به بیان دیگر، اسرائیل باید در نقش مهار کننده ترکیه در مدیترانه شرقی و کاهش فعالیت میدانی آنکارا در لیبی به امارات کمک کند و ابوظبی نیز از غارت منابع فلسطین و لبنان توسط تل آویو حمایت کند.
در اصل امارات تجارتخانهای برای مدیریت کردن تبادلات بازرگانی و روابط اقتصادی کشورهای منطقه و پیوند دادن آن به اقتصاد انگلیس است؛ مشابه نقشی که طی سالهای متمادی، هنگکنگ برای انگلیس در شرق آسیا ایفا کرده است.
با تمام آنچه که گفته شد، چیزی که مسلم است همراستایی امارات و رژیم صهیونیستی میتواند به همافزایی آنها در مسیر تحقق اهداف انگلیس در لیبی و شرق مدیترانه منجر شود و دقیقاً لندن با ایجاد موج جدید عادی سازی روابط اعراب و اسرائیل که از امارات شروع شده است؛ میتواند جایگزینی برای طرح آمریکایی معامله قرن با موفقیت رسانهای مطرح کند.
انگلیس نمیخواهد منابع عظیم و خدادادی مدیترانه شرقی را از دست بدهد و به هر بهانهای شده در تلاش است با استفاده از ظرفیت اسرائیل و امارات به این منابع دست یابد.
در پایان، باید اشاره کرد که سالهاست که از افول قدرت انگلیس میگذرد ولی این کشور همچنان تلاش میکند با استفاده از قدرت رسانهای که در سطح جهان دارد، خود را جایگزین آمریکا در غرب آسیا معرفی کند. لندن به خوبی توانست از غیاب واشنگتن در لیبی استفاده کند به طوری که فرانسه و روسیه را در حمایت از خلیفه حفتر با امارات و مصر همراه ساخت.
رفتار زیگزاگی امارات در منطقه نشان میدهد که انگلیس برای بازگشت به قدرت امپراطوری سابق، عزم خود را جزم کرده است. بعد از شکست لندن در جنگ کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، اثبات شد که انگلیس دیگر یک ابرقدرت جهانی نیست و از آن تاریخ همواره تابعی از سیاست جهانی آمریکا بود که اوج این پیروی را در جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ میتوان دید. بعد از این جنگ، لندن تلاش میکند سیاستهای ناسیونالیستی را در پیش بگیرد و امپراطوری منقرض شدهاش را بازیابی کند که ابتدا آن را در ابعاد رسانهای پیاده کرده و سپس مترصد استیلا بر سواحل و گذرگاههای مهم جهان است.
حال باید مجدداً تاکید کرد که امارات و اسرائیل علاوه بر اینکه همکاری تنگاتنگی با لندن دارند، در عرصههای رسانهای و در ابعاد ژئواستراتژیک نیز با انگلیس ارتباط مستقیمی دارند. شبکههای اماراتی درهمگامی با رسانههای انگلیسی توانستند طوری وانمود کنند که ارتباط میان ابوظبی و تل آویو به صلح و کاهش تنش و جنگ در منطقه کمک خواهد کرد ولی اگر بخواهیم به اصل ماجرا نگاه کنیم؛ امارات هرگز با اسرائیل در جنگ نبوده است که بخواهد صلح کند.
در زمان جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ هنوز امارات وجود نداشت و در جنگ ۱۹۷۳ هم دولت ابوظبی ارتشی نداشت که بخواهد وارد جنگ شود. در تجاوزات رژیم صهیونیستی به لبنان چه در سال ۱۹۸۲ و چه در سال ۲۰۰۶، امارات هیچ کمکی به لبنان نکرد و در خوشبینانهترین حالت، بیطرف بود. حتی امارات مقاومت مردم غزه علیه اشغالگران قدس را محکوم میکرد و خواستار پایان دادن به مقاومت اسلامی حماس و جهاد اسلامی غزه علیه اسرائیل است.